تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

۲۴ اردیبهشت

 

شاعر بی شعر؟؟!

 

تیر غمت

هوالعزیز

 

دوباره 24 اردیبهشت

 

یکسال گذشت . چرا من هنوز این روز رو بعد از گذشت این سال عجیب فراموش نکردم ؟؟!!

شاید چون هنوز برام مقدسه

 

کی جز خودش می دونه بین ما چی گذشت . درست در اوج بهار بیکران زمانی که هر

 

صبح با هزاران قاصدک یک آرزو روانه کویش می کردم . دستمو گرفت قدم به قدم منو با

 

خودش برد و من با شوقی وصف ناشدنی گام به گامش می رفتم . منو به جایی برد تا باهمه

 

ذرات تنم معنای واقعی کلمه همسفر رو درک کنم . تا بفهمم از خدا جز خدا چیز دیگری نباید خواست.

 

توی این سال عجیب تنها ذکر نامت یاریگر تنهائیهام بوده

 

بسم الله الرحمن الرحیم

لا حول و لا قوه الا بالله

یا علی

 

و حالا جز یک خواسته چیز دیگه ای نمی خوام ازش . کی جز خودش می دونه . اون محرم ترینه منه

هر که تو را دیده زخود دل بریـــد

 

رفته زخود تا که رخت را بــــدیــد

 

تیز غمت چون به دل من رسیـــد

 

همچو بگفتم که همه کس شنید

یا حق

جان عاشق

هوالعزیز

 

 

دلی چون شقایق

 

شقایقی

آدمها

هوالعزیز

 

 

آه که چقدر خسته ام

 

از این

 

آدمها

 

 

 

 

 

 

شقایقی

و من آرام می گیرم

هوالعزیز

 

وقتی نفس می کشم

این تویی که در رگهایم جریان می یابی

 

وقتی به صبح سلام می کنم

این تویی که بر صورتم دست می کشی

 

وقتی آسمان را عاشقانه

در نگاهت جستجو می کنم

این تویی که در درونم میهان می شوی

و من آرام می گیرم

  

 

 

 

 

 

شقایقی