هوالعزیز
با کعبه گفتم:
تو از خاکی من از خاک.
چرا باید به دور تو بگردم؟؟
ندا آمد:تو با پا آمدی برگرد.برو با دل بیا تا من بگردم
شقایقی
هوالعزیز
هر لحظه حرفی در ما زاده میشود
هر لحظه دردی سر بر میدارد
و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش میکند
این ها بر سینه میریزند و راه فراری نمییابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشاش چه اندازه است؟
(دکتر شریعتی)
شقایقی
هوالعزیز
در بیکران زندگی دو چیز افسونم می کند:
آبی آسمان که می بینم و می دانم که نیست
و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست
شقایقی
هوالعزیز
اون روز که از سفر برمی گشتیم، وقتی که روی زمینهای شور و ترک خورده کنار جاده سرخیه شقایق رو دیدم جا خوردم. رنگ سرخش روی سفیدی شوریه زمین بینهایت زیبا بود .
رو کردم به تو و ازت پرسیدم:
راستی کدوم شما عاشق ترید؟؟ شقایق یا تو؟؟
با لبخندی به لب گفتی:
وقتی که اولین مخلوقم عاشقم شد، اولین شقایق هم در زمین روئید
حالا سالها میگذره و من دشت به دشت مخلوقاتی دارم که عاشقم هستن ، دشت به دشت شقایق هایی دارم که عاشقشون هستم
من و شقایق یکی هستیم . معنای عشقیم
عشق جا و مکان نمی شناسه . هرجائیه . مثل شقایق که هیچ جا و مکان خاصی برای روئیدن نداره. هر گوشه و کناری رو عاشق می کنه. به اسارت گلدن نمیره . اگه اونو با خودت ببری چند گامی بیشتر همراهت نمیاد. پر پر میشه
عشق مثل شقایقه . هیچ گاه اسارت رو نمی شناسه. آزاده . رهاست . برای همینم نماد عشقه. نماد منه.
مرا در آزادی بجوئید . در رهایی . در پرواز
مرا برگ به برگ جستجو کنید. شاخه به شاخه
مرا قطره به قطره احساس کنید
مرا باد به باد سفر کنید
با من به اوج آسمان بیائید و در نهایت پرواز اوج گیرید.
در بهار مرا هر لحظه ببوئید و نفس بکشید
من همانجایم . هرجا که تو هستی . چشم ببند تا مرا ببینی
شقایقی
هوالعزیز
تولد سه سالگیمون در این وبلاگ مبارک
من و این کلبه تنهایی با هم سه ساله شدیم
روزگاری که در این دنیا به عاشقانه ها سلام گفتیم تنها بودیم . حالا بعد از سه سال
و با همه تجربیاتی که دیدیم و شنیدیم و کسب کردیم
باز هم من و تو با هم تنها هستیم
تو که تنهاترینی و من با داشتنه تو عاشق ترینم در اوج تنهایی
این کیک پر از شقایق هم نثار تنهائیمون
تولدمون مبارک
شقایق تو