تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

حجم ... شمس ... تو

به نام عشق

.

.

.

.

امروز دوباه تمام فکر و ذهنم به همراه تمام جسم و جانم به سمت شمس تو پرواز می کنه

وقتی تا بدین اندازه دلتنگی برای حجمت به سراغم میاد, عجیب هزاران برابر دلتنگ " تــو " میشم

نمیدونم , واقعا نمیدونم ... دیگه تشخیص این دلتنگی از قدرت من خارجه.

دلتنگ میشم, دنیا و زمان و بودنم به هم میریزه , تمام ذرات تنم بر بودنم احساس بیقراری می کنه, طلبی بیکران منو در هم می پیچه, مطلوب اونقدر در برابرم وسیع و بیکران میشه که دیگه چشم هام جز او نمی بینه, که دیگه نمی تونم بودنمو تحمل کنم, حس می کنم در درونم گیر افتادم . مطلوب اونقدر کشش و جاذبه داره , من اونقدر اون روطلب می کنم و دلتنگ درآمیختن با اون هستم که همه هست ها برام بی معنی میشن که جز به سمت اون رفتن هیچ چیز نمی خوام ...

این عطش رو می خوام با دیدن حجم و شمست  آروم کنم که نمیشه , به هستی چنگ میزنم تا قطره ای به کام بگیرم اما نمیشه ... عطشم عمیق تر , مطلوبم وسیع تر میشه

درون سینه ام تهی شده , نفس هام به شماره افتاده ...

...من برای به کام گرفتن تو , درون خودم گیر افتادم...

.

.

.

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد