تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

خیال ...

به نام عشق

.

.

.

خیال تو می آید

گمان می کنم که عشق بر در می کوبد

تمام من شوق گشودن دریچه ها می شود , بال می کشم به سمت پنجره , دل می سپارم به نفس های باغچه , چشم می دوزم به سرتاسر کوچه ...

اما افسوس تو تیزپاتر از آنی که بتوان در آغوشت گرفت ... تو رهاتر از آنی که بتوان به تو رسید

بی خبر می آیی ... خاکستر بودنم را به گوشه چشمی شعله ور می کنی , قرار از بودنم به غارت می بری , مرا در سیلابی از بودنت , تشنه تر رها می کنی

تمام لحظه های من اینگونه پر از خیال های گریز پای تواند ...

.

.

.

.

.

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد