تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

به نام عشق

.

.

.

.

چه بخواهم که ندارم ؟؟؟

دلی بیتاب وصلت .... دلی سیراب وصلت

سالی که رفت من لبریز رنگ نگاهت بودم ...دستانت در لحظه های گذشته ام , چون آفتاب در نماز ظهر بر پیکره زندگی ام هویداست... چشم چرخاندی و مرا بر سفره طعم های تازه ای از خویشتنت نشاندی...

به بلندای چشیدن یک عشق ... به گستردگی در آغوش کشیدن یک طعم ... به لذت نشستن پیش رویت,به قدر یک نگاه کوتاه

سال که گذشت " تـو " میزبان لحظه هایم بودی و "من" میهمان حضورت

.

.

... چشم می بندم ... نفس می کشم ... تا همیشه تو را آرزو می کنم

.

.

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد