به نام عشق
.
.
.
ای آنک اندر باغ جان آلاجقی برساختی**آتش زدی در جسم و جان روح مصور ساختی
پای درختان بسته بدتوبرگشادی پایشان**صحن گلستان خاک بدفرشش زگوهرساختی
مرغ معماگوی را رسم سخن آموختی**باز دل پژمرده را صد بال و صد پر ساختی
ای عمر بیمرگی ز تو وی برگ بیبرگی ز تو** الحق خدنگ مرگ را پاینده اسپر ساختی
عاشق در این ره چون قلم کژمژ همیرفتش قدم**بر دفتر جان بهر او پاکیزه مسطر ساختی
حیوان و گاوی را اگر مردم کنی نبود عجب**سرگین گاوی را چو تو در بحر عنبر ساختی
آن کو جهان گیری کند چون آفتاب از بهر تو**او راهم ازاجزای او صدتیغ و لشکر ساختی
در پیش آدم گر ملک سجده کند نبود عجب** کز بهر خاکی چرخ را سقا و چاکر ساختی
از اختران در سنگ و گل تأثیرها درریختی**وز راه دل تا آسمان معراج معبر ساختی
در خاک تیره خارشی انداختی از بهر زه**یک خاک را کردی پدر یک خاک مادر ساختی
از گور در جنت اگر درها گشایی قادری**در گور تن از پنج حس بشکافتی درساختی
در آتش خشم پدر صد آب رحمت مینهی**و اندر دل آب منی صد گونه آذر ساختی
از بلغم و صفرای ما وز خون و از سودای ما**زین چار خرقه روح را ای شاه چادر ساختی
روزی بیاید کاین سخن خصمی کند با مستمع**کاب حیاتم خواندمت توخویشتن کرساختی
ای شمس تبریزی بگوشرح معانی موبه مو**دستش بده پایش بده چون صورت سر ساختی
.
حضرت مولانا ( غزلیات شمس)
.
.
.
شقایقی
آرزو دارم سالی که پیش رو دارین........
آغاز روزایی باشد که آرزو دارین ........
لحظه هاتون زعفرونی ، نیلوفرگونه و قشنگ
افتخار میدین به منم سر بزنین