تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

خویشتنم ...

به نام عشق

.

.

.

 گویی از چشمه ای سیرابم , اما فهمی بر این سیرابی و غوطه وری ندارم . چون ماهی که بر دریای پیرامونش هیچ درکی ندارد اما تمام بودنش بسته به این دریاست...

گویی در این همه بودن , آنچه نیست و حضور ندارد " منم "

نشسته ام روبروی در , تا فهمی نو از راه رسد اما حقیقت آن است که آنچه در این سیلاب بودن , نیست " منم " , آنچه حضور مطلق است , " تویی "

نخست باید خویشتنم را بیابم تا بر این خودآی تازه ام , " تو " جوانه زنی ...

.

.

.

دوستت دارم ...

.

.

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد