به نام عشق
.
.
.
1394...
چه روز ها و سالهای عجیبی رو تجربه می کنم به لطف نگاه بیکرانت
سالی که رفت ، بیکران تر از سال پیش از اون ، سرشاراز ناب ترین های طعم وجودی تو بوده ، لبریز بود از هزاران رنگ و رمز تازه از مفهوم بیکران " عشق " و "شمس " که نقش اول تمام این لحظه ها و طعم ها بوده و هست...
چه زیبایی هایی از وجودت رو که پیش چشم های حیران زده من ، آشکار نکردی ، چه جا و مکان های بی انتهایی که من رو نبردی... به لمس طعم چه حرف ها و واژه های که میهمانم نکردی ... به راههایی بردی و درسهایی دادی و دوباره به راه نخست برم گردوندی
میدونی ، سالهای گذشته رو که نگاه می کنم ،اگر منصف باشم ، از لحظه تولدم تا کنون ، همیشه با من به شکل بی اندازه ای مهربان بودی ... به خراباتم کشوندی و حیرانم ساختی و به طعمی از خودت آشنام کردی...
چشم هام ... چشم های دیوانه ام رو دیوانه تر کردی و با لبخندی گفتی از دیدنم لذت ببر ... بودنم و حض ببر ... بی بال و پری اما در من پرواز کن به چرخش نگاهی ...
من این روزهای بودنم ، بااینکه با تمام وجود آغشته و آلوده خراباتی بیکرانم اما بی وقفه در میان دستان تو در حال چرخیدنم ... می چرخم و تو حال خرابم رو لذت می بری
سالی که رفت و سالهای پیش از اون ، گرانبهاترین دارایی های زندگی من هستن که کلمه ای برای توصیف طعم اونها هنوز حیات نیافته
تنها " تو " ... تویی که همه این ماجرا رو با لبخندی رقم میزنی ، میدونی چه ها به کامم ریختی ...
ممنونم برای تمام هرآنچه ای که به کامم ریختی ، هرآنچه ای که در تک تک ذره های وجودم کاشتی ، هر آنچه ای که پیش قدم هام گذاشتی و میذاری تا بیشتر و بیشتر بیابمت و درآغوشت بگیرم ...
از اینجا که هستم ، تا تمام ذرات این خلقت ، عاشق تو ام ...
ممنونم محبوب من :)
.
.
نسرین