تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

سال...

به نام عشق

.

.

امسال ،برای من سال تجربه سکوته ...

تا دریابم بی سر ، بی پا ،بی دست ، بی زبان ، بی ذهن ... بی ذره ای بودن در درگاه " تو " ، معنا و مفهومش چیه ...

امسال ، سال تجربه طعم " تسلیم " بودنه ... 

طلب امسال من ، تجربه این طعمه ... منت گذاشته و من رو به ذره ای از این طعم میهمان کن محبوب من...

.

.

نسرین

بذر...

به نام عشق

.

.

وقتی به گلدان مادرم نگاه میکنم ، که بعد از صبری طولانی ، از هسته ای تنها به شکوفه هایی رسیده ... حیران حضور و لبخند و بودنت میشوم ... عاشق سرانگشتانت میشوم که به لمس لحظه ای ، اینچنین از گلدانی سرد ، درختی عاشق و ایستاده خلق میکنند ... 

.

من ... بذری کوچکم نهفته در دل خاک ... صبر میکنم به لحظه رستنم ... به لحظه چشیدن طعم لمس سرانگشتانت ... به لحظه دیدار ... صبر میکنم ... 

.

.

نسرین

آفتاب ...

به نام عشق

.

.

آفتاب که طلوع کند ، من به حرمت چشم های تو ، تمام دارایی ام را به نخستین برق نگاهت تحویل میدهم و چشم میدوزم به پیچ جاده ... دلم را گره میزنم به لحظه وصل ... رویا میسازم از طعم یک لمس ... و ... صبر میکنم ... صبر میکنم تا " عشق " و " تو " ، به یک لحظه در من زاده شوید ... 

 .

 .

نسرین 

...

به نام عشق

.

.

.

1394...

چه روز ها و سالهای عجیبی رو تجربه می کنم به لطف نگاه بیکرانت

سالی که رفت ، بیکران تر از سال پیش از اون ، سرشاراز  ناب ترین های طعم وجودی تو بوده ، لبریز بود از هزاران رنگ و رمز تازه از مفهوم بیکران " عشق " و "شمس " که نقش اول تمام این لحظه ها و طعم ها بوده و هست... 

چه زیبایی هایی از وجودت رو که پیش چشم های حیران زده من ، آشکار نکردی ، چه جا و مکان های بی انتهایی که من رو نبردی... به لمس طعم چه حرف ها و واژه های که میهمانم نکردی ... به راههایی بردی و درسهایی دادی و دوباره به راه نخست برم گردوندی

میدونی ، سالهای گذشته رو که نگاه می کنم ،اگر منصف باشم ، از لحظه تولدم تا کنون ، همیشه با من به شکل بی اندازه ای مهربان بودی ... به خراباتم کشوندی و حیرانم ساختی و به طعمی از خودت آشنام کردی...

چشم هام ... چشم های  دیوانه ام رو دیوانه تر کردی و با لبخندی گفتی از دیدنم لذت ببر ... بودنم و حض ببر ... بی بال و پری اما در من پرواز کن به چرخش نگاهی ...

من این روزهای بودنم ، بااینکه با تمام وجود آغشته و آلوده خراباتی بیکرانم اما بی وقفه در میان دستان تو در حال چرخیدنم ... می چرخم و تو حال خرابم رو لذت می بری

سالی که رفت و سالهای پیش از اون ، گرانبهاترین دارایی های زندگی من هستن که کلمه ای برای توصیف طعم اونها هنوز حیات نیافته

تنها " تو " ... تویی که همه این ماجرا رو با لبخندی رقم میزنی ، میدونی چه ها به کامم ریختی ...

ممنونم برای تمام هرآنچه ای که به کامم ریختی ، هرآنچه ای که در تک تک ذره های وجودم کاشتی  ، هر آنچه ای که پیش قدم هام گذاشتی و میذاری تا بیشتر و بیشتر بیابمت و درآغوشت بگیرم ...

از اینجا که هستم ، تا تمام ذرات این خلقت ، عاشق تو ام ...

ممنونم محبوب من :)

.

.

نسرین



 به نام عشق

.

.

چه مفهوم دردناکی هستی

چه درک بی پایان و عمیقی

چه رنجی بر قلبم هدیه میکنی این روزها ، این روزهایی که ...

عمیق تر و عمیق تر و عمیق تر ... نایاب تر و نایاب تر و نایاب تر

این ماجرا ، ماجرای بودنت در لحظه هایم ، ماجرای طعم های بیکرانی که در جانم مینشانی ... تمام ناشدنی است

تو اما ، دورتر ایستاده ای و با لبخندی ، خرابات مرا حض می بری

من اما هر لحظه به طعم تاز ه ای، شگفت زده می شوم ، حیران می شوم ، راه خانه ام را گم می کنم، خیابانگرد چشم هایم ،نه ... خیابانگرد چشم هایت می شوم

این روز ها ... درونم را به رنگ و طعم و شکل تازه ای میخراشی و شکل تازه ای میدهی ... " شمس "

.

.

.

نسرین




دل ...

به نام عشق

.

.

دیگه این دل واسه ما دل نمیشه ...

.

.

نسرین

تو را ...

به نام عشق

.

.

من از عهد آدم " تو " را دوست دارم

از آغاز عالم " تو " را دوست دارم

چه شب ها من و آسمان تا دم صبح

سرودیم نم نم " تو " را دوست دارم

.

.

" تو " را دوست دارم ...

.

نسرین

به نام عشق

.

.

گفتم هرچی تو بخوای ... من تسلیم تو ... اما حرف بزن ... نذار در این حال گنگ ، گم بشم

حالا تو امروز حرف میزنی، اون هم از زبان " شمس " 

میبینی چقدر بدجنسی ، میبینی چقدر عجیبی ، میبینی ...

مثل آفتاب در صلاه ظهر " هویدایی "

شکر که به طلب ام پاسخ میدی و هوای دل سربه هوامو داری ...

عاشقتم ودیگه هیچ حرفی برای گفتن در حضور تو ندارم ...

.

نسرین