تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

به نام عشق

.

.

می نویسمت ... بزودی ... حال این روز هایم را ... طعم این لحظه هایم را ... 


کجای این دلم ، جا کنم این همه اشتیاق را ... کجای این  روزگارم ، حل کنم این همه معنی را ... این همه طعم را

بی هوا از راه میرسی، به آغوش حقیقتم میکشانی ،گره از بغضم وا میکنی، هوای زمین را از سرم می اندازی، چشم سر و دلم را به درک بلندی از زیبایی میرسانی ، مرا تغییر میدهی و با لبخندی به واقعیت بازم میگردانی 

این روزها، تمام بودنم را عشقی فرا گرفته بی حد و مرز ... در هوایی غوطه ورم که آکنده و لبریز به هوای توست  ...

از لحظه هایم سر می روی این روزها ...  

چقدر هستی...

با درک این اندازه از بودنت ، باخود می اندیشم به حقیقت تا به چه اندازه در این موج بودنت ، نیستم

وقتی قطره ای تابدین حد مرا سیراب می کند، براستی تو به پهنای کدام دریا و اقیانوس گسترده ای...

این روزها ، در حضور بی امان تو ... از خود خبرم نیست ... حتی نامی بر خود نمی یابم ... خانه ای بر خود نمی بینم ... نشانی از خود ندارم ......... هرچه هست " تویی " ... هرچه نیست " منم "

.

عشق تو مست و کف زنانم کرد

مستم و بیخودم چه دانم کرد

درتنور بلا و فتنه خویش

پخته و سرخ رو چو نانم کرد

.

.

من بی نام ، بی نشان ، رها ... تو  رها.  بی نشان ، بی نام ... چه معجونی میشویم " ما " 

.

...

قربانگاه ...

به نام عشق 

.

.

.

" شمس " ، در آغوش من بود ... این تو بودی که رهایش نمیکردی... 

.

...... دیوانه زیبا ......

.

طعم این لحظه های مرا تا کنون هیچ واژه ای بر زبان جاری نساخته است

.

.

.

نسرین 

زیبا

به نام عشق

.

.

تو هم دردی و هم درمان ... یه تلفیق زیبایی ...

.

.

نسرین

مرکب ... مقصد

به نام عشق

.

.

 " عشق " ... 

................ مرکب حرکت است ، نه مقصد حرکت ..

.

.

نسرین 

تو ...

به نام عشق

.

.

" تو " ... شمس را نشانم دادی و تمام طعم های دنیا را در دهانم بی طعم کردی

" تو " ... خویشتنت را نشانم دادی و شمس چون برف نوپای سال ، درحضور نخستین گام های آفتاب ... ذوب شد

تو ... تو ... تو ... تمام هست من تویی ... تمام آنچه دانسته ام تویی ... تمام آنچه نمی دانم تویی ... تمام آنچه منم تویی ... تمام آنچه نیستم تویی

دوستت دارم ... بی بهانه ... بی دلیل ....................... آغوش نمی گشایی ؟؟  آماده پریدنم ...  

.

........... من تو را بی واسطه می خواهم ...........

.

.

نسرین

به نام عشق

.

.

عشق " تو " چنان نازک و ظریف ، چنان آرام و عمیق در من رشد می کند

و در صبحی خیال انگیز ، بی خبر ، به جوانه می نشیند

 " تو " ماجرای منی ... من تجربه " تو "

.

نسرین...

به نام عشق

.

.

امروز میخوام اسمی رو که پانزده ساله همراه منه ، از خودم جدا کنم... نمیدونم چرا ، اما عجیب دلم میخواد خودم باشم .

احساس می کنم " شقایق"  در لحظه ای از من کنده شد و براه دیگه ای رفت ... 

میخوام از این به بعد " نسرین " مقابل تو بنشینه ، با تو سخن بگه و از تو بنویسه... 

افتخار میدی ؟؟؟  :)

.

.

نسرین 

تعبیر ...

به نام عشق

.

.

تو خوش ترین رویای بیداری ام بودی

و من اینجا

در عجیب ترین خواب دنیا 

تو را به تعبیر نشسته ام ...

.

.

نسرین