وقتی آسمان تا بینهایت ابریت
وجودت را با صدای بلند فریاد می کند.
وقتی آسمان از شوق دیدارت بر زمین سخاوت می کند و می بارد
من . کوچکترین خلقت تو
شکاف خوردن زمین را احساس می کنم . جوانه زدن هر جوانه را
با هر شقایق . از نو و دوباره متولد می شوم و زندگی می یابم
خدایا . مرا سزاوار نگاهت کن
یا حق
وقتی بهار با هزاران شکوفه اش در برابر دیدگانم می ایستد . تنها این منم که حضور ندارم . بودنت فریاد می کند
زمین سرشار نگاههای پر مهر توست و تورا در سکوتی عمیق در درونم فریاد می زند
وقتی هر صبح به من شقایقی هدیه می کنی . این منم که از شرم حضورت . سر فرودآورده تنها سپاس می گویم
ای بهترین دوستم . به من زیستنی بده چون شقایق آزاد و عاشق
مرا سزاورا زیستنی کن . شایسته عشق و نگاهت
یا حق