تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

هجران تو

هوالعزیز

 

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

  

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

  

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

  

آنچه از درد هجران تو بر جان من است

 

شقایقی

باران

هوالعزیز

 

از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است

 

از من تا من ، تو گسترده ای.

 

با تو برخوردم ، به راز پرستش پیوستم

 

از تو براه افتادم ، به جلوه رنج رسیدم.

 

و با این همه ای شفاف!

 

و با این همه ای شگرف!

 

مرا راهی از تو بدر نیست.

 

زمین باران را صدا می زند ، من ترا

سهراب سپهری

 

 

 

شقایقی