تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تو ... شمس ... من

به نام عشق

.

.

من میگم : این طلب در توان من نیست

تو میگی : " گر کشته شدی مگو که من کشته شدم ... شکرانه بده که خون بهای تو منم "

من میگم: از من چیز دیگری بخواه

تو میگی :" خونه دل من ریخته می خواهد یار ... این کار مرا به دیده می باید کرد "

من میگم : سخته ، به جان خودت سخته

تو میگی : " دل در بر من زنده برای غم توست ... بیگانه خلق و آشنای غم توست "

من میگم : شمس تمام دارایی منه

تو میگی : " پیش شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت "

من می گم : این چه بازیه ؟ چرا من ؟ چرا شمس؟

تو میگی : " شرط عشق است که از دوست شکایت نکنی "

من می گم : بی گرمای حضورت ، بی برق نگاهت ... این کار از من ساخته نیست

تو میگی : " زین پس من و دل شکستی بر در او ... چون دوست دل شکسته می دارد دوست "

.

.

شقایقی

قصد کرده ای ...

به نام عشق

.

.

.

قصد کرده ای به ویرانی دلم ، به خانه خرابی چشم هایم

به آنچه که ساخته بوده ای

قصد کرده ای به طوفانی شگرف

تا تمام هستی ام را در خود بپیچد

قصد کرده ای به بنایی نو

به خانه ای عجیب تر ، به مامنی به خویشتنت شبیه تر

.

.

.

قصد کرده ای به قربانی کردن شمس ... به آزمودن من ...

.

.

.

شقایقی

بی رحم ترین ...

به نام عشق

.

.

.

گفتم : در این عاشقی با من بی رحم ترین باش

.

حقا که سنگ تمام گذاشته ای محبوب من ... سنگ تمام ...

.

.

.

شقایقی

شمس ...

به نام عشق

.

.

.

از من چیز دیگری بخواه ....

این طلب در توان این دل و این جان خسته ام نیست...

.

.

از من چیز دیگری بخواه

.

.

.

شقایقی

صبر میکنم ...

به نام عشق

.

.

.

دل از همه دنیا برمی گیرم، بی کلامی می نشینم روبروی چشم هایت

دلم را به دست می گیرم، خیره می شوم بر حضور مطلقت ...

... محبوب من ... حال دلم را جز تو که می داند؟؟؟؟

هزاران سال صبر می کنم ... تا تو نگاه بچرخانی ... 

.

.

.

صبر میکنم ...

.

.

شقایقی