به نام عشق
.
.
.
.
صبوری ... صبوری ...
به آن اندازه تو را به کام گرفته ام و با بودنم عجین گشته ای ,
که دیگر نمی دانم , پیوسته این تویی که مرا در این عاشقی می آزمایی یا من تو را؟؟
.
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
.
خودت میدونی , من هم با تمام ذرات تنم بر اون آگاهم
"دست هات زندگی من رو به دست گرفتن این روزها "
.
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
.
.
دلم سرشار و مست و خراب است ... خرابم خراب , چون صبحی ابری و پائیزی و گرفته ... دنیا دنیا اشک و فریاد و ناله در درون دارم ... در دلم ابری های تیره و عاشق فریاد می کشند, نعره می زنند و ساعتها درونم را به سیلاب می برند ... گویی خویشتنم در خویشتنم به جستجوی جوابی آواره است ... گویی در پاسخی آشکار ,به دام افتاده باشم ...
میان این سیلاب و طوفان چگونه بیابمت ای قطره معرفت, ای جواب به تمام سئوالات بی پاسخم... چگونه تو را به جام بریزم , به کام بگیرم ... دست دراز کن از این هویدایی و قلبم را به طعمی تازه از خویشتنت میهمان کن
.
.
" آدم وقتی گذاشت اهلیش کنن بدون شک خودشو به این خطر انداخته
که کارش به گریه کردن بکشه"
.
...من جان و تن به این اهلی بودنم سپرده ام که اینگونه دلم روزهاست در دلش می بارد ...
... دوستت دارم ...
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
امان از " دلم " ......... امان از " تــــو " ........ امان از " عشق "
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
دلم از دلتنگی اش دست کشید , دل از همه دلبستگی هایش دل تهی کرد ,
پیش روی تو نشست با دلی سرشار از هیچ دلبستگی
اینچنین دل کندنی , اینچنین خالی شدنی از اینچنین محبوبی ,
بی شک کار من و دل و در توان این بودنم نبود.
.
دست هایت چون آفتاب در نماز ظهر هویداست
.
شکر برای هرآنچه ای که برای دلم رقم زده ای
برای هرآنچه که از درک و فهم این دل بیرون است و تو بر بودنش واقفی
.
شکر که هوای دلم را داری ... دلی را که سالهاست بر زلفت گره بسته ام
.
.
شکر که هستی در روزگارم ... دوستت دارم
.
.
.
شقایقی
به نام عشق
.
.
.
.....................دلتنگم و دیدار تو درمان من است ............................
.
.
.
شقایقی