تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

... تـــــو ...

به نام عشق

.

.

چه حریصانه تو را طلب می کنم

چه بی تابانه تو را عاشق ام

چه ناباورانه می خواهمت

.

.

.

.

.

شقایقی

یاری ام ساز ...

به نام عشق

.

.

.

یاری ام ساز تا کلمات پبدایت کنند...

.

.

.

.

شقایقی

روزی بیایدکاین سخن خصمی کندبا مستمع...کاب حیاتم خواندمت توخویشتن کرساختی

به نام عشق

.

.

.

            ای آنک اندر باغ جان آلاجقی برساختی**آتش زدی در جسم و جان روح مصور ساختی

           پای درختان بسته بدتوبرگشادی پایشان**صحن گلستان خاک بدفرشش زگوهرساختی

              مرغ معماگوی را رسم سخن آموختی**باز دل پژمرده را صد بال و صد پر ساختی

      ای عمر بی‌مرگی ز تو وی برگ بی‌برگی ز تو** الحق خدنگ مرگ را پاینده اسپر ساختی

عاشق در این ره چون قلم کژمژ همی‌رفتش قدم**بر دفتر جان بهر او پاکیزه مسطر ساختی

         حیوان و گاوی را اگر مردم کنی نبود عجب**سرگین گاوی را چو تو در بحر عنبر ساختی

         آن کو جهان گیری کند چون آفتاب از بهر تو**او راهم ازاجزای او صدتیغ و لشکر ساختی

        در پیش آدم گر ملک سجده کند نبود عجب** کز بهر خاکی چرخ را سقا و چاکر ساختی

           از اختران در سنگ و گل تأثیرها درریختی**وز راه دل تا آسمان معراج معبر ساختی

            در خاک تیره خارشی انداختی از بهر زه**یک خاک را کردی پدر یک خاک مادر ساختی

              از گور در جنت اگر درها گشایی قادری**در گور تن از پنج حس بشکافتی درساختی

         در آتش خشم پدر صد آب رحمت می‌نهی**و اندر دل آب منی صد گونه آذر ساختی

        از بلغم و صفرای ما وز خون و از سودای ما**زین چار خرقه روح را ای شاه چادر ساختی

    روزی بیاید کاین سخن خصمی کند با مستمع**کاب حیاتم خواندمت توخویشتن کرساختی

        ای شمس تبریزی بگوشرح معانی موبه مو**دستش بده پایش بده چون صورت سر ساختی

.

حضرت مولانا ( غزلیات شمس)

.

.

.

شقایقی

به نام عشق

.

.

.

.

چه بخواهم که ندارم ؟؟؟

دلی بیتاب وصلت .... دلی سیراب وصلت

سالی که رفت من لبریز رنگ نگاهت بودم ...دستانت در لحظه های گذشته ام , چون آفتاب در نماز ظهر بر پیکره زندگی ام هویداست... چشم چرخاندی و مرا بر سفره طعم های تازه ای از خویشتنت نشاندی...

به بلندای چشیدن یک عشق ... به گستردگی در آغوش کشیدن یک طعم ... به لذت نشستن پیش رویت,به قدر یک نگاه کوتاه

سال که گذشت " تـو " میزبان لحظه هایم بودی و "من" میهمان حضورت

.

.

... چشم می بندم ... نفس می کشم ... تا همیشه تو را آرزو می کنم

.

.

شقایقی