هوالعزیز
از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است
از من تا من ، تو گسترده ای.
با تو برخوردم ، به راز پرستش پیوستم
از تو براه افتادم ، به جلوه رنج رسیدم.
و با این همه ای شفاف!
و با این همه ای شگرف!
مرا راهی از تو بدر نیست.
زمین باران را صدا می زند ، من ترا
سهراب سپهری
شقایقی
سلام خوبی تو کجاب بودی
که تا به حال ندیده بودمت
بابا دمت گرم
تو انقدر جالب مینویسی که آدم اصلان نمیخواد از وبلاگت بره بیرون تو رو همین توری
پیدا کردم
الا صبح دارم دنبال یه دوست تک میگردم راستی دوست من
شما دعوت نامه پرشین گیگا یا پارسا
ندارید دعوت نامه برای من بفرستی
شفایق جان منو لینک ن
راستی دوستت دارم چون زیبا نوشتی
برفراز تمام قله ها
آرامش حاکم است.
به سختی می توان دم نسیمی را
بر نوک شاخساران حس کرد؛
مرغکان خاموش در جنگل….
اندکی صبر کن!
بزودی تو نیز آرام می گیری.
«گوته»
نوشته هات زیبا هستن و حس قویی توشون موج می زنه.
موفق باشی
روح جناب سهراب و همچنین دوست گرامی شما شاد
اکنون ...
دیوارهای تو همه آینه اند.
آینه های من همه دیوارند...
گفتم چرا ما رو یادت نمیاد
دورت شلوغه !!!
من که میدونم تو بی معرفت نیستی
کوه احساس بیا منتظرتم خواهر نازنینم
میخوام یه کم راحت تر بنویسم
بیا ببین نظرت چیه
نسرین عزیزم سلام
پسر بودن هیچ امتیازی نیست
اون موقه هم اگه تن میدادی بند برای دست و پات زیاد
قدر همت مهمه
پاینده باشی