تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

باران

وقتی آسمان تا بینهایت ابریت

وجودت را با صدای بلند فریاد می کند.

وقتی آسمان از شوق دیدارت بر زمین سخاوت می کند و می بارد

من . کوچکترین خلقت تو

شکاف خوردن زمین را احساس می کنم . جوانه زدن هر جوانه را

با هر شقایق . از نو و دوباره متولد می شوم و زندگی می یابم

خدایا . مرا سزاوار نگاهت کن

یا حق

نظرات 1 + ارسال نظر
چکامه شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:26 ب.ظ

نگه دارید


می خواهم پیاده شوم

من دیگر این بازی نابرابر، "زندگی " را

ادامه نمی دهم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد