هوالعزیز
باز من و تنهایی و تو . مثل همیشه تنها دلدار تنهائیهای منی ، با صدای نازک سه تاری میهمان وجودم می شوی ، در درونم غوغایی به پا می کنی که تا اوج سر می کشد ، تنم را سرشار حس بی قراری می کنی.
وقتی قدم می گذاری و صدای گامهایت در درونم طنین انداز می شود ، نفسهایم به شماره می افتد و ضربان قلبم با صدای گامهایت هماهنگ.
وقتی خستگی روزگار ، تن خسته ام را با خود بدوش می کشد ، وقتی دلتنگی بی خبر به خانه دلم در می زند ، می دانم تنها پناه قلب دلتنگم دستهای همیشه گرم توست که با مهربانی تمام ، دستهای مرا خواهند فشرد ، تا چون همیشه آرام بخش تنم باشند.
باز این تویی که با دستهایی که نمی بینم در گوشه تنهائیهایم اشکهایم را پاک می کنی ، باز این تویی با چشمی که نمی بینم به من لبخند می زنی و یاریم می کنی تا بایستم ، دلتنگی را از دلم می گیری و به من توان زیستن هدیه می دهی.
ای بهترین دوستم
برای دیدنت هیچ گاه چشم هایم را نخواهم گشود ، تو در همه تنم خانه ساخته ای .
صاحب خانه تویی
نسرین تو
یا حق
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری منم دلم نیومد که نظر نداده برم
اگه دوست داشتی یه سری هم به من بزن
تا به هم لینک بدیم
امیر
سلام
متنه زیبایی نوشتی.امیدوارم همینطور باشه که نوشتی..
با سلام
عالی بود
موفق باشی و پیروز
به امید دیدار
سلام نسرین جان
نبینم ناراحت باشی
تو این روزها که شادی از زمین و آسمون می باره حیفه دلگیر باشی
اینقدر عجله کردم که یادم رفت عید مبعث روز ظهور فخر کائنات و امین ترین اشرف مخلوقات رو بهت تبریک بگم امیدوارم در سایه پیامبر عزیز همیشه خوب و خوش باشی