هوالعزیز
دوباره 24 اردیبهشت
یکسال گذشت . چرا من هنوز این روز رو بعد از گذشت این سال عجیب فراموش نکردم ؟؟!!
شاید چون هنوز برام مقدسه
کی جز خودش می دونه بین ما چی گذشت . درست در اوج بهار بیکران زمانی که هر
صبح با هزاران قاصدک یک آرزو روانه کویش می کردم . دستمو گرفت قدم به قدم منو با
خودش برد و من با شوقی وصف ناشدنی گام به گامش می رفتم . منو به جایی برد تا باهمه
ذرات تنم معنای واقعی کلمه همسفر رو درک کنم . تا بفهمم از خدا جز خدا چیز دیگری نباید خواست.
توی این سال عجیب تنها ذکر نامت یاریگر تنهائیهام بوده
بسم الله الرحمن الرحیم
لا حول و لا قوه الا بالله
یا علی
و حالا جز یک خواسته چیز دیگه ای نمی خوام ازش . کی جز خودش می دونه . اون محرم ترینه منه
هر که تو را دیده زخود دل بریـــد
رفته زخود تا که رخت را بــــدیــد
تیز غمت چون به دل من رسیـــد
همچو بگفتم که همه کس شنید
یا حق
سلام
تولد وبلاگت مبارک
به به چه نثر زیبایی دارین ولی کاش یکم واضح تر می نوشتید منظورم در حد نهضتی که ما هم می فهمیدیم که منظورتون دقیقتر چی بوده.
به هر حال آرشیو وبلاگ رو که نگاه می کنم واجب میشه که تولد این وبلاگ شقایقی رو هم بهتون تبریک بگم