هوالعزیز
خدا گفت : لیلی یک ماجراست ماجرایی اکنده از من ،ماجرایی که باید بسازیدش
شیطان گفت : یک اتفاق است بنشین تا بیفتد
انها که حرف شیطان را باور کردند نشستند و لیلی هیچگاه اتفاق نیفتاد
مجنون اما بلند شد ورفت تا لیلی را بسازد
خدا گفت : لیلی درد است درد زادنی نو، تولدی به دست خویشتن
شیطان گفت : اسودگی است، خیالی خوش
خدا گفت : لیلی رفتن است،عبور است و رد شدن
شیطان گفت : ماندن است و فرو رفتن در خود
خدا گفت : لیلی جستجو است،نرسیدن است، نداشتن و بخشیدن
شیطان گفت : خواستن است، گرفتن و تملک
خدا گفت : لیلی سخت است دور از دست ..دیر است
شیطان گفت : ساده است، همین جایی و دم دست... و دنیا پر شد از لیلی های زود لیلی های ساده هر جایی... لیلی های نزدیک لحظه ای
خدا گفت : لیلی زندگی است.. .زیستنی از نوعی دیگر
و لیلی جاودانی شد... شیطان هم دیگر نبود..
مجنون زیستن از نوع دیگر را برگزید
و میدانست که لیلی تا ابد طول می کشد.........
با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک یا لوگو نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام
سلام اولین بار هستش که به وب لاگت اومدم جالب و قشنگ می نویسی.
امیدوارم موفق باشی.
بسیار زیبا بود نسرین جان
حقیقت زندگی اینه
یاد قطار اسپانیائی ( کریس دی برگ افتادم )
منازعه خدا و شیطان