تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

فصل کــــــوچ

هوالعزیز

 

پر پرواز ندارم اما

دلی دارم و حسرت درناها

به هنگامی که مرغان مهاجر

در دریاچه ماه تاب . پارو می کشند

خوشا رها کردن و رفتن

خوابی دیگر . به مردابی دیگر

خوشا ماندابی دیگر . به ساحلی دیگر . به دریایی دیگر

خوشا پر کشیدن . خوشا رهایی

خوشا اگر نه رها زیستن . مردن به رهایی

آه این پرنده در این قفس تنگ نمی خواند

 

 

 

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد