هوالعزیز
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیریست ره به جال خرابم نمی برد!
*******
این جام ها ـ که در پی هم می شود تهی ـ
دریای آتش است که ریزم به کام خویش ،
گرداب می رباید و آبم نمی برد !
*******
من با سمند سرکش و جادویی شراب ،
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم
تا مرزناشناخته ی مرگ و زندگی
تاکوچه باغ خاطره های گریز پا،
تا شهر یاد ها رفته ام.
*******
هان ای عقاب عشق !
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آن جا ببر مرا که شرابم نمی برد..!
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد !
*******
در راه زندگی ،
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی ،
بااین که ناله می کنم از دل که: آب ، آب، آب …
دیگر فریب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد !
*******
پر کن پیاله را ...
شقایقی
خواهر عزیزم سلام
سلام به دل دریائیت
خوشحالم که اینبار اینقد زود به دیدنم اومدی
ولا من رو سیاه نمی دونم چه جور لایق زیارت حضرتش شدم
طلبید
شکر
رو چشم حتماْ واست دعا میکنه این تنها مشتری هر شب میخونه تو
ایشالا سفررت به خانه دوست
ودر مورد این شعر زیبای مشیری :
من با این شعر زندگی کردم
اونم با صدای استاد شجریان ( اولین کار موسقی سنتی بر روی یک شعر نو )
زنده باشی
قشنگ بود مثل اسمت
درود عزیز گرامی.
استفاده کردم.
از اینکه با شما آشنا شدم بسیار خوشحالم.
منتظر حضور سبزتان خواهم ماند.
مانا باشید.
بدرود.