تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

سینه بی عشق مباد

هوالعزیز 

 

 

مهرورزان زمان های کهن

هرگز از خویش نگفتند سخن

که در آنجا که" تو" یی

بر نیاید دگر آواز از "من"!

هر چه میل دل دوست،

بپذیریم به جان،

هر چه جز میل دل او ،

بسپاریم به باد!

**************

آه !

باز این دل سرگشته من

یاد آن قصه شیرین افتاد:

بیستون بود و تمنای دو دوست.

آزمون بود و تماشای دو عشق.

در زمانی که چو کبک ،

خنده می زد " شیرین" ،

تیشه می زد "فرهاد"!

نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،

نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد .

****************

کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است!

عشق در جان کسی ریختن است!

کار فرهاد برآوردن میل دل دوست

خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه در آویختن است .

*******************

رمز شیرینی این قصه کجاست؟

که نه تنها شیرین ،

بی نهایت زیباست

آن که آموخت به ما درس محبت می خواست

جان چراغان کنی از عشق کسی

به امیدش ببری رنج بسی .

تب و تابی بودت هر نفسی .

به وصالی برسی یا نرسی!

سینه بی عشق مباد 

 

 

شقایقی

نظرات 1 + ارسال نظر

سلام نسرین جان .خوبی عزیزم.

این پستت هم عالی بود من شمارو به جمع دوستام دعوت میکنم خوشحال میشم پذیرا باشین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد