هوالعزیز
سرخی کفشت ای یار
از خون عاشقان است
کاری نمی توان کرد
پای تـــــو در میان است
شقایقی
گرید و افزون و نابود شودهر که چون شمع بخندد به شب تار کسیبی گمان دسته در آغوشنگارش ببرد هر که بوسهستاند زلب یار کسی.به منم سر بزن
گرید و افزون و نابود شود
هر که چون شمع بخندد
به شب تار کسی
بی گمان دسته در آغوش
نگارش ببرد هر که بوسه
ستاند زلب یار کسی.
به منم سر بزن