هوالعزیز
بعضی روزها چقدر زندگی کردن میون آدمها برام سخت میشه و اذیتم می کنه
تک به تک اونها از روی روحم عبور می کنن و رد پاهاشون قلبمو به درد میارن
اما
اگه امیدم به گوشه نگاه مهربونت نبود. این همه درد و رنج رو تاب نمی آوردم
اگه امید عاشق شدنت سرتاسر وجودمو تسخیر نکرده بود . بی شک تحمل زمین برام سخت می شد.
تو هستی و همین برای تحمل همه رنجهای زمین مرا بس
شقایقی
هرگز در میان موجودات مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده کرکس نمیشود. این خصلت در میان هیچ یک از مخلوقات نیست جز آدمیان....
هو
سلام مهربون من
چقدر دردت برام آشنا بود. گویی خودم نوشته بودم هر چند که نمی تونم به خوبی تو بنویسم.
محبتش خونه دلت رو ویران کنه
یا حق