تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

عشق

هوالعزیز 

 

 

 

 

اون روز که از سفر برمی گشتیم، وقتی که روی زمینهای شور و ترک خورده کنار جاده سرخیه شقایق رو دیدم جا خوردم. رنگ سرخش روی سفیدی شوریه زمین بینهایت زیبا بود .

رو کردم به تو و ازت پرسیدم:

راستی کدوم شما عاشق ترید؟؟ شقایق یا تو؟؟

با لبخندی به لب گفتی:

وقتی که اولین مخلوقم عاشقم شد، اولین شقایق هم در زمین روئید

حالا  سالها میگذره و من دشت به دشت مخلوقاتی دارم که عاشقم هستن ،  دشت به دشت شقایق هایی دارم که عاشقشون هستم

من و شقایق یکی هستیم . معنای عشقیم

 عشق جا و مکان نمی شناسه . هرجائیه . مثل شقایق که هیچ جا و مکان خاصی برای روئیدن نداره. هر گوشه و کناری رو عاشق می کنه. به اسارت گلدن نمیره .  اگه اونو با خودت ببری چند گامی بیشتر همراهت نمیاد. پر پر میشه

عشق مثل شقایقه . هیچ گاه اسارت رو نمی شناسه. آزاده . رهاست . برای همینم نماد عشقه. نماد منه.

مرا در آزادی بجوئید . در رهایی . در پرواز

مرا برگ به برگ جستجو کنید. شاخه به شاخه

مرا قطره به قطره احساس کنید

مرا باد به باد سفر کنید

با من به اوج آسمان بیائید و در نهایت پرواز اوج گیرید.

در بهار مرا هر لحظه ببوئید و نفس بکشید

 

من همانجایم . هرجا که تو هستی . چشم ببند تا مرا ببینی

 

 

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد