تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

منو یادته؟؟

 

دلم برات تنگ شده. از اینجا تا خودت. از خودم تا قلبم دور شدم از تو.

انگار بادی منو با خودش برد، طوفانی به نام امتحان منو از ریشه ، از خودم جدا کرد و حالا در دشتی هستم که در اون احساس غریبگی می کنم. این سرزمین رو نمی شناسم ، با همه آدمهای اون

دارم از تنهایی می میرم. حتی خودی رو که با خودم حمل می کنم نمی شناسم.

فافا رو یادت هست؟؟ عاشق روزای ابری، عاشق هر قطره بارون؟

عاشق زمین، دریا،بهار،باران،میوه،آسمان،تابستان،درخت،شکوفه،برگ،خاک،زمین، ستاره،صدف،شن،شب،گل،صبح،شقایق و ...

عاشق تک تک کلماتت. منو یادته؟؟ من خودمو یادم نیست.

اگر همین روزا قصه من با این زمین زیبا و همه دلبستگی هام تموم بشه ، چی دارم که با خودم بیارم. دستامو دیدی؟؟ خالیه خالی. با این دستای خالی چطوری به چشمات نگاه کنم؟

دیدی چقدر خسته ی این زندگی ام. توان هیچ قدمی رو ندارم. چون با خودم تو رو ندارم. تو که با من نیستی انگار همه دنیا از من رخت بربسته. انگار هستی به من پشت کرده.

فکر می کنم دیگه دوستم نداری، دیگه منو نمی خوای چون برات خوستنی نیستم. دیگه ارزش دلبری کردنو ندارم.

اما با همه بدیهای تن و روحم، با اینکه می دونم دیگه منو نمی خوای، من به تو محتاج ترینم برای بودن ، نفس کشیدن ، برای زنده بودن. بی تو زندگی معنایی نداره

چون تن بی روح تموم میشه.

 

نوشته شده به تاریخ : 7/10/87 

 

 

 

 

شقایقی

نظرات 2 + ارسال نظر
عباس یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ http://baran-bahari01.blogsky.com

جالب بود.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ق.ظ

نسرین نازکتر از گلبرگ شقایقم
سلام

چه فکر نازک غمناکی!!!
گل نازنینم
چیزهایی که نوشتی به حال و روز من هم نزدیکه. آخه قربونت برم منم گم شدم. غریب را دل سرگشته با وطن باشد.
روزها و شبها از پی هم می آیند بدون آنکه گلوی خشک روح و روانم را به آب تر یادش تر کنم.
بانو
برایم دعا کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد