هوالعزیز
من خیلی خسته ام
شدم مثله یه روح . بی بهانه برای بودن.
مرداب زندگی رهام نمیکنه. هرچی بیشتر سعی می کنم خودمو نجات بدم بیشتر فرو میرم. من این دنیا رو با تمام لذات و دلبستگی هاش نمی خوام.
دیگه خسته شدم از دست تنم. کاش به آتشش بکشم. جسمم خیلی زمینی شده.
دیگه حتی رمق نوشتن هم ندارم. یه تنهایی عمیق میخوام و بس.
کاش لحظه بعد ، لحظه آخرین باشه
شقایقی