تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

پایان-شروع

هوالعزیز 

 

 

 

 

دوباره آخر داستان 

دوباره یک پایان و یک شروع 

همیشه منتظرش بودم 

منتظر لحظه ای که تمام و شروع بشم 

  

 

 

 

 

شقایقی

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام خانومی
امروز یه اسم زیبا از خداوند ابتدای یک مکتوب قدیمی دیدم که در ارتباط با همین اسمیست که تو نوشتی.

نوشته بود:

هو المعز

خطی به چه قشنگی نوشته بود هو المعز. جات خالی بانو که در اون لحظه چشمم چه حظی برد

ستاره آبی شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:19 ب.ظ http://mynotebook.blogsky.com

همه چیزشروع وتمام می شود جزاو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد