در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تـــو هیـــچ روی درمانــــــم نیست
درمان که کنـــد مرا که دردم هیــچ است
ادامه...
در بند و گرفتار بر آن سلسه مویم / خلاص از تو نجویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم / با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی / دردم چو ندانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی / لختی به کنارم
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی / خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی / تا سجده گزارم
گر بوی ترا باد به منزل برساند / جانم برهاند
ورنه ز وجودم اثری هیچ نماند / جز گرد و غبارم.
مهدی عابدینی
سلام ای آشنای غریبه ای که نامت را نمی دانم . بینهایت سپاس که کلبه تنهایی مرا گاه با قدمهای پر مهرت سرشار مهر و دوستی می نمایی. امید دارم به روزی که نام مهربانت را آذین بخش این خانه تنهایی کنی و مرا سعادتمند آشنایی با دوستی پر احساس همچون شما. در انتظار دیدار دوباره ات
خیلی وقتا محض خالی نبودن عریضه و دور هم بودن این شعر رو زمزمه میکردم یا گاهی بلند می خوندم و می خندیدیم
برای کسی یا جمعی و یا حتی گاهی خود تنهام
اما این روزا جور دیگه میخونمش
صیاد خودمم و دام و صید هم
با یه تفسیر کاملاْ شخصی
و اون یکی : اگر می خواهی نگهم داری ..
اگه کسی مفهومه اینو بفهمه هیچ گاه هیچ رابطه ای به بن بست نیرسه
ارادتمند
شعر تصنیف صیاد:
چون صید به دام تو به هرلحظه شکارم / ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب نیارم / رفته ست قرارم
چون آهوی گم گشته به هر سوی دوانم / رهایی نتوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم / آه از دل زارم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی / بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی / وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسه مویم / خلاص از تو نجویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم / با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی / دردم چو ندانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی / لختی به کنارم
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی / خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی / تا سجده گزارم
گر بوی ترا باد به منزل برساند / جانم برهاند
ورنه ز وجودم اثری هیچ نماند / جز گرد و غبارم.
مهدی عابدینی
سلام
ای آشنای غریبه ای که نامت را نمی دانم . بینهایت سپاس که کلبه تنهایی مرا گاه با قدمهای پر مهرت سرشار مهر و دوستی می نمایی.
امید دارم به روزی که نام مهربانت را آذین بخش این خانه تنهایی کنی و مرا سعادتمند آشنایی با دوستی پر احساس همچون شما.
در انتظار دیدار دوباره ات
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفته است قرارم
چون آهوی سرگشته