تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

شراب سرکش تو

هوالعزیز 

 

 

 

 

همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد 

چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد 

 

سر خنب ها گشادم ز هزار خم چشیدم 

چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد 

 

چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد 

که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد 

 

ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم 

چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد؟! 

 

 

شقایقت

نظرات 3 + ارسال نظر
پری وش دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام
زیبا بود

یه مرحوم از یاد رفته؟! سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ق.ظ

دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر

به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد

خردم گفت برپر ز مسافران گردون

چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد

چو پرید سوی بامت ز تنم کبوتر دل

به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد

چو پی کبوتر دل به هوا شدم چو بازان

چه همای ماند و عنقا که برابرم نیامد

برو ای تن پریشان تو وان دل پشیمان

که ز هر دو تا نرستم دل دیگرم نیامد

یه مرحوم از یاد رفته؟! سه‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:31 ق.ظ

و اما شراب سرکش ما:

دوستان مستی ما از شراب دیگر است

تاک ما عشــــق است و در انگورش آب دیگر است

قصه ای هوشیار سازد قصه ای خواب آورد

در خرد هر داستانی را حسابی دیگر است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد