تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

یه مرحوم از یاد رفته!؟

هوالعزیز 

 

 

 

 

سلام به دوستان و مهربانانی که به کلبه تنهایی من سر می زنند و خانه و دل منو چراغانی می کنن

این روزا درخت زندگی من به تازه ترین گلی نشسته که هربار که وبلاگمو باز می کنم منتظرم تا جای پای قدمهاش شکوفه و شقایق بذارم.

به اسم" یه مرحوم از یاد رفته" خودشو به من معرفی کرده. هرچند همه ما در پیشگاه کس دیگه ای هیچگاه فراموش نخواهیم شد.

نمی دونم، شاید من گوشه ای از زندگیم اونقدر چشمهامو مه گرفته بوده که چنین دوستی رو از دست دادم. اما در زندگی من هر گاه دوستی خانه کرد، تکه ای از قلب منو با خودش برده.

قلم و رنگ نوشته هاش منو یاد دوستی قدیمی از دیار اصفهان می اندازه. دوستی که گاهی کوتاه همسفر لحظه های زندگی من شد و تا بینهایت از اون آموختم.

ای دوست خوبی که همیشه رنگ قلمت خانه تنهایی من رو روشن و چراغانی می کنه و با عطر قدم هات سرشار ناب ترین گلهای سرزمینم میشم. من رو از نام زیبایت محروم نکن و میهمان همیشگی خانه من بمان.

 

 

شقایقت

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ب.ظ http://payambaredivaneh.blogfa.com/

همیشه وقتی کسی میره تکه ای از ما رو هم با خودش میبره
این رو برای دو پست اخیرت نوشتم دوست جان

آدما فقط ادای خودشون در میارن
منم چند وقت پیش نوشتم
چرا که به یقین مطمئنم هیچ گاه هیچ دو رابطه ای عیناْ یکسان نمیشه
چون من الان من دیروز نیستم !

عاشق شدن
آدم هزار باره عاشق میشه اما ...


دوست اصفهانی دوست جون من : برگرد لطفاْ اگه خودتی
به خط و خبری ...




راستی اون ماجرای ما ...
عجب حکایتی شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد