هوالعزیز
برف می بارد، ساعت هاست.
تمام لحظه های مرا سپید پوش کرده
ومن روزهاست که تو را ترک گفته ام.
درخت اقاقیا، بی هیچ برگ و گلی
چه زود شاخه به دست گیسوی برف می سپارد.
*
زمستان است و تا صبح آسمان میهمان زمین است
و چون خورشید برآید
همه وجودم را چون سپید کوه، فرا گرفته ای.
*
روزهاست که ترکت گفته ام و
تو چه زود فراموشم کردی.
گویی با قاصدکی که به دست باد سپردم
خاطره ام را نیز از خاطرت زدوده ام
*
آه ای نجابت آسمان ، ببـار
تمامی ذرات تنم را فرا گیر.
مرا مدفون وقـــار خویش ساز
شاید در بهار ، در جوانه ای تنها
دوباره عاشق شوم.
شقایقت
سلام
وای چه شعر خوشگلی،
زمستان است و تا صبح آسمان میهمان زمین است
اینجاشو خیلی دوست داشتم.
موفق باشید.