تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

دیدنت...

هوالعزیز 

 

 

حال خوش این روزهایم تنها جرعه ای از نگاه توست

جرعه ای کوتاه که اینگونه ....

کاش مرا یارای سخن بود و کلام حجم تو را می فهمید.

 چگونه تو را در زبان جا کنم آنگاه که فکر و رویا و خیالم در برابرت به ناتوانی اقرار می کند.

گیجم. همه عمر در حسرت با تو یکی بودن رفت و حال که با تو یکی هستم تازه می یابم همه عمر کور بوده ام و اینک ناتوان از دیدنت هستم. آن همه که از تو دیده بودم هیچ بود و من دوباره دیدنت را تکرار و تکرار می کنم تا ببینمت

چشم دوخته ام به آن سوی شب...

آنگاه که بر من باز آیی و من تو را به کام کشم...

 

 

 

 

شقایقی

نظرات 1 + ارسال نظر
صهبانا دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ http://sitaak.blogsky.com

شمار تمام اندوخته ی واژگان بشری، اندک تر از آن است که یارای توصیفت را داشته باشد ...
سبحان ربک رب العزة عما یصفون
و سلام علی المرسلین
والحمد لله رب العالمین

سلام
بهره مند شدم از مطالب و آثار ناب شما
و بابت محبت لینک بی نهایت سپاسگزارم و
موجب مباهات و افتخار من است .

لطفتان پاینده
سلامت و پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد