هوالعزیز
حال خوش این روزهایم تنها جرعه ای از نگاه توست
جرعه ای کوتاه که اینگونه ....
کاش مرا یارای سخن بود و کلام حجم تو را می فهمید.
چگونه تو را در زبان جا کنم آنگاه که فکر و رویا و خیالم در برابرت به ناتوانی اقرار می کند.
گیجم. همه عمر در حسرت با تو یکی بودن رفت و حال که با تو یکی هستم تازه می یابم همه عمر کور بوده ام و اینک ناتوان از دیدنت هستم. آن همه که از تو دیده بودم هیچ بود و من دوباره دیدنت را تکرار و تکرار می کنم تا ببینمت
چشم دوخته ام به آن سوی شب...
آنگاه که بر من باز آیی و من تو را به کام کشم...
شقایقی
شمار تمام اندوخته ی واژگان بشری، اندک تر از آن است که یارای توصیفت را داشته باشد ...
سبحان ربک رب العزة عما یصفون
و سلام علی المرسلین
والحمد لله رب العالمین
سلام
بهره مند شدم از مطالب و آثار ناب شما
و بابت محبت لینک بی نهایت سپاسگزارم و
موجب مباهات و افتخار من است .
لطفتان پاینده
سلامت و پیروز باشید.