تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر

هوالمحبوب 

 

 

 

 

پدر بزرگم رفت... 

کوله بارش رو بست و رفت از دنیایی که سالهاست با او مهربون نبوده ...اگرچه روزگار براش سخت گذشت اما دلش همیشه گرم به کسی بود که صبر بینهایتی به او عطا کرده بود ... صبری که بی شک یک هدیه بود تا بتونه دونه به دونه جگرگوشه هاشو با دست خودش راهی سفر به دیاری ابدی کنه 

پدر بزرگم رفت تا رها از خستگی ها و رنج های این دنیا , در آغوش محبوبش آرامش حقیقی رو تجربه کنه... 

 

 

 

امید به اینکه وقت رفتن , شرمنده کولبار خالیمون نباشیم... 

 

 

 هر مرگ اشارتی است به حیاتی دیگر...

از کسی نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید 

از عادات انسانی اش نمی پرسند 

از خویشتنش نمی پرسند 

روزی باید به ناگاه با آن رو در روی درآید 

تاب آرد, بپذیرد , درد مرگ  را, فرو ریختن را 

تا دیگر باره بتواند که برخیزد...... 

 

 

 

 

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد