تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

گردباد

هوالعزیز 

 

 

 

تو انتهای یک گیر و دار عاشقانه ای , یک کلنجار عمیق با خود, یک نعره بلند 

 اما نه... تو آغاز همه این هایی 

تو همان حال عجیبی که نمی دانم بی خبر مرا تا اوج کدامین گردباد اشک و ناله و فریاد می برد 

بی خویش می شوم و آنگاه که بر بودنم باز می گردم , غرق در حجم بودن توام 

 

تو معشوق ِ تمام لحظه های منی... 

 

 

 

 

شقایقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد