به نام عشق
خیال تو می آید , هست مرا با خود می برد
به دنیاهایی نادیده , به دیارهایی ناشنیده
فراتر از نام بودن , گسترده تر از رویا
من برجای مانده ام را آواره کوچه و خیابان دلم می کند... تا بیابمتان
میان تمام آنچه با خود می بری و هیچ برجای مانده ام , گیج و منگ مینشینم
هستِ در وصال تو ... من جامانده از خویش
خیال تو این روزها چه می کند با ... من تنها ...؟؟؟؟
شقایقی