تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

تنهائی های ما

عبور باید کرد و همنورد افقهای دور باید شد

به نام عشق

.

از دریا دریا تشنگی که وجودم را در هم پیچیده ... من ... چشمه ای می آفرینم  که از ... تو ... سیرابم کند .

.

.

شقایقی

تا اطلاع ثانوی... :-)

به نام عشق

.

سپاس ... همیشه حاصل چشم انتظاری ام را با طعمی بیکران پاسخ میدهی و این برای من یعنی لمس آغوشت، لمس دست های هویدایت ... 

سپاس که هستی ، که دارمت، که می بینی ام ...

.

عاشق به چشم های توام ... 

.

شقایقی

حکم رسیدن ...

به نام عشق 


 مثل میوه ای نارس ... در عشق " تو "  ... خام ام

زنده ام به لحظه ای که مرا از شاخه بچینی ... به حکم رسیدن


شقایقی

گفتم ... گفتی

به نام عشق

.

.

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ما

گفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی که میخواهم تورا
گفتی که وصلت میدهم.جام الستت میدهم
گفتم مرا درمان بده. گفتی چو رستی میدهم
گفتی پیاله نوش کن. غم در دلت خاموش کن
گفتم مرامستی دهی،با باده ای هستی دهی
گفتی که مستت میکنم،پر زانچه هستت میکنم
گفتم چگونه از کجا؟ گفتی که تا گفتی خودا
گفتی که درمانت دهم. بر هجر پایانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صبوری باید این
گفتی تویی دردانه ام. تنها میان خانه ام
مارا ببین،خود را مبین درعاشقی یکدانه ام
گفتی بیا. گفتم کجا. گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین.گفتم چه را؟گفتی خدارا در خودا!!

.

.

مــولانـــا

.

.

براستی پایان این دوست داشتن ، این عاشقی کجاست ؟؟

خیلی وقتا به لحظه وصل فکر می کنم ... به اینکه در برابرت ... نه ... در درونت ایستادم و چقدر حالم خوبه

یه نفس آروم میکشم و میگم : چقدر راه بود تا ... تو ... چقدر بیتاب این لحظه بودم .. چشم هامو میبندم و در تو هیچ میشم

درست مثل همین دیشب ... که سرم رو بر شونه هات گذاشتم و در بودنت هیچ شدم

یا مثل هفته پیش که بغلم کردی و فریاد زدی : دیوانه من ... شمس یه ماجراست ... یه داستان بی انتها از من

و چقدر ساعت ها با هم چرخیدیم و چرخیدیم

یا درست همین الان ... که تنها حلقه بازوانت میتونه آرومم کنه تا اشک هامو قورت بدم و بودنت  توانی بشه  که بتونم خودمو تا خونه برسونم

کی جز خودت میدونه حالم این روزها چطوریه ... حتی شمس که هر لحظه  به قربانگاهش می برم... لبخند می زنی ؟؟ آغوش وا کن محبوب من ... بیمار به چشم های توام ...

.

شقایقی

 

به نام عشق

.

.

" تو " واژه ها را برایم تعبیر دیگری می کنی

آنچونان که عشق را ... آنچونان که زندگی را

بار نخستی که دیدمت در من نطفه ای شکل گرفت به نام " شمس "

که اینک نه زاده می شود ... و نه سقط

.


.

شقایقی

پاسخ - سوال

به نام عشق

.

.

.

با این دل چه کنم؟؟

پاسخ بیقراری هایش با تو ... پاسخ نگاه بیمارش با تو ... پاسخ جستجوی لحظه هایش با تو ...

جواب هیچ کدامشان پیش من نیست  ...  سوال هیچ کدامشان هم از ابتدا پیش من نبود ...

.

.

.

شقایقی :(

؟؟

به نام عشق

.

.

هر دم از این باغ بری می رسد

تازه تر از تازه تری می رسد

.

.

تا اطلاع ثانوی ... یعنی تا کی ؟

.

.شقایق :(

تو ... شمس ... من

به نام عشق

.

.

من میگم : این طلب در توان من نیست

تو میگی : " گر کشته شدی مگو که من کشته شدم ... شکرانه بده که خون بهای تو منم "

من میگم: از من چیز دیگری بخواه

تو میگی :" خونه دل من ریخته می خواهد یار ... این کار مرا به دیده می باید کرد "

من میگم : سخته ، به جان خودت سخته

تو میگی : " دل در بر من زنده برای غم توست ... بیگانه خلق و آشنای غم توست "

من میگم : شمس تمام دارایی منه

تو میگی : " پیش شمشیر غمش رقص کنان خواهم رفت "

من می گم : این چه بازیه ؟ چرا من ؟ چرا شمس؟

تو میگی : " شرط عشق است که از دوست شکایت نکنی "

من می گم : بی گرمای حضورت ، بی برق نگاهت ... این کار از من ساخته نیست

تو میگی : " زین پس من و دل شکستی بر در او ... چون دوست دل شکسته می دارد دوست "

.

.

شقایقی