-
دلم تنگه برات شقایقم
سهشنبه 23 مهرماه سال 1387 12:51
هوالعزیز چقدر دلم برات تنگ شده تشنه یک لحظه دیدار دوباره توام تا بهار برام فاصله هاست دلم تنگه برات شقایقم شقایقی
-
سینه بی عشق مباد
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 11:28
هوالعزیز مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که" تو" یی بر نیاید دگر آواز از "من"! هر چه میل دل دوست، بپذیریم به جان، هر چه جز میل دل او ، بسپاریم به باد! ************** آه ! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در...
-
رسیدن بخیـــــــــر
دوشنبه 8 مهرماه سال 1387 13:00
هوالعزیز خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود .... رسیدن به خیر قلب هزار دانه من شقایقی
-
چشمات
شنبه 6 مهرماه سال 1387 09:20
هوالعزیز چشماتو از من بر ندار شقایقی
-
عروسک گلی
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 12:17
هوالعزیز زیر گنبد کبود جز من و خداکسی نبود روزگار روبه راه بود هیچ چیز نه سفید و نه سیاه بود با وجود این مثل اینکه چیزی اشتباه بود زیر گنبد کبود بازی خدا نیمه کاره مانده بود واژه ای نبود و هیچ کس شعری از خدا نخوانده بود تا که او مرا برای بازی خودش انتخاب کرد توی گوش من یواش گفت تو دعای کوچک منی بعد هم مرا مستجاب کرد...
-
پائــــــــــیز
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 09:27
هوالعزیز انگار همین دیروز بود که بهار اومد با هزاران شکوفه و جوانه قدم به قدم هرجا که می رفت ترانه می کاشت درختها مست از اومدنش سرشار بودن می شدن اما حالا بید گیسوانش رو چه راحت میده به دست باد با آرامشی تمام هم آغوش پائیز میشه همه دل و تن رو می سپاره به باد و بارون چه گیسوان رهایی خوشا به حال پائــــــیز شقایقی
-
گوهر
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 09:06
هوالعزیز خدا گوهری که در میان دستانم بود و من چه آسان آنرا به اقیانوسی ژرف رها کردم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1387 10:15
هوالعزیز به تنهائیت قسم . تنهای تنهام اگه دستام تو دست تو نباشه شقایقی
-
شروع یک بهاری
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 12:13
هوالعزیز من پر از رنگ سیاهم ، تــو پر از شعرهای نابی من مثه پائیزی خسته ام ، تــو شروع یه بهاری شقایقی
-
گیسوی تـــــــو
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1387 10:11
هوالعزیز وای به حال من دیوانه که افسار دلم بسته به گیسوی تــو شقایقی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 09:19
هوالعزیز من و تنهائی های ما دو ساله شدیم تولدمون مبارک شقایقی
-
بند تو
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 16:41
هوالعزیز من از آن روز که در بند تو ام آزادم شقایقی
-
از اینجا تا خدا
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1387 13:04
هوالعزیز خدا شکرت از اینجا تا خودت شکرت شقایقی
-
خدای عاشق
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1387 11:27
هوالعزیز خدا وقتی تو رو خلق می کرد عاشق بود شقایقی
-
باران بی امان
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 14:29
هوالعزیز حکایت بارانی بی امان است این گونه که من دوستت می دارم شقایقی
-
پر کن پیاله را
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 11:47
هوالعزیز پر کن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به جال خرابم نمی برد ! ******* این جام ها ـ که در پی هم می شود تهی ـ دریای آتش است که ریزم به کام خویش ، گرداب می رباید و آبم نمی برد ! ******* من با سمند سرکش و جادویی شراب ، تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پرستاره ی اندیشه های گرم تا مرزناشناخته ی مرگ و زندگی...
-
درد
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1387 12:33
هوالعزیز حرف هایی هست که نه می شود فریاد زد نه می شود به کسی گفت نه می شود جایی نوشت این یعنی درد ... شقایقی
-
پایان عشق
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 16:20
هوالعزیز انگار عشق دست بردار نیست. زخمت می زنه اما در نهایت باز هم خودشه که مرحمت می ذاره شقایقی
-
سلام شقایقم
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 07:44
هوالعزیز سلام شقایقم رسیدن به خیــر شقایقی
-
شاید رسیده باشی
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 11:18
هوالعزیز گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنـگر ، شایـد رسیـده باشی شقایقی
-
دلم هوایی شده
پنجشنبه 25 بهمنماه سال 1386 13:52
هوالعزیز دلم هوایی شده ، بهش میگم عزیزم، همه من ، زوده به خدا ، هنوز خیلی مونده ،حالا باید صبر کنی رفته یه گوشه بغ کرده نشسته ، این روزا همش کارش بهونه گرفته ، میره میشینه رو به پنجره چشم می دوزه به آسمون و درخت، گاهی وقتا چشماشو می بنده و فقط گوش میده ، بهش می گم ببین حتی صدای پاهاشم نمیاد، بیا آروم بگیر . اشک تو...
-
کربلا
چهارشنبه 26 دیماه سال 1386 10:20
هوالعزیز عرش می لرزید وقتی خاک می شد بسترت آسمان واکرد چتری از محبت بر سرت حنجر جبریل هم با نام تو تطهیر شد تا رسید آن تیغ بی شرم و حیا بر حنجرت نخلهای تشنه از تنهایی ات خم می شدند تا شنیدند از لبانت ربنای آخرت ای همه مظلومیت ، سیمرغ قاف عاشقی! رنگ غربت داشت از روز ازل بال و پرت در دل رود فرات از ماهیان باید شنید...
-
افسون
دوشنبه 17 دیماه سال 1386 09:15
هوالعزیز در بیکران زندگی دو چیز افسونم می کند: آبی آسمان که می بینم و می دانم که نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست شقایقی
-
نقاش
شنبه 1 دیماه سال 1386 13:15
هوالعزیز تو مثل نقاشی هستی که پر رنگ ه ای نابی پر اون آبی پائـیز یا پر سبــ ز بهاری شقایقی
-
عزیزی مثل شبنم
پنجشنبه 22 آذرماه سال 1386 11:44
هوالعزیز تو قشنگی مثل رویا تو عزیزی مثل شبنم تو عمیقی مثل دریا تو لطیفی مثل ابرا شقایقی
-
رها کن
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 11:31
هوالعزیز خدایا مرا از آنِ خود کن مرا زین خاک . زین تن جدا کن شقایقی
-
باران
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 09:08
هوالعزیز زمین باران را صدا می زند من تــــو را شقایقی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 09:16
هوالعزیز به دیدارم بیا هر شب دلم تنگ است شقایقی
-
ناگهان چقدر زود دیر می شود
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 10:09
هوالباقی خسته ام از این کویر این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف بادهای بی طرف ابرهای سربراه بیدهای سر به زیر ای نظاره شگفت ای نگاه ناگهان ای هماره در نظر ای هنوز بی نظیر آیه آیه ات صریح سوره سوره ات فصیح مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر مثل شعر ناگهان مثل گریه بی امان مثل لحظه های وحی...
-
روح تــــــازه
شنبه 5 آبانماه سال 1386 07:21
هوالعزیز خسته ام خسته مثل یک صبح ابری گرفته مثل چشمهایت ، خیس خیسم مثل پلکهایت ، بسته بسته مثل یک عشق کهنه گرفتار مثل یک یاد رفته زیاد کاش چون یک روز آبی مثل آن روزهای آفتابی دوباره بسویم می رسیدی دوباره مرا، مثل یک روح تازه به جان می کشیدی شقایقی