-
گناه من
یکشنبه 26 آذرماه سال 1385 10:49
هوالعزیز سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من شقایقی
-
هرکه دریا در دلشت گم می شوود
دوشنبه 20 آذرماه سال 1385 11:44
هوالعزیز هر که دریا در دلش گم می شود با نسیــمی پـــــر تلاطم می شود بر سکوت دشتـهای خشک درد چشم او ابـــــر تـــــکلم می شود پای روحش در زلیخا بند نیست یوسف ننگیــــن مردم می شــود در هجــــــوم خشـکسالی شـعور قصه تقسیــــــم گنـــدم می شود می رود بیـرون ز شهر زندگی گردن آویــــز تــــوهم می شود برحضورسخره های سخت...
-
عشق ورزیدن
یکشنبه 5 آذرماه سال 1385 12:06
اگر خود را عمیقا دوست بداری و به کانون وجودت سفر کنی آماده خواهی شد تا ژرفتر دوست بداری چون آنکو که نمی شناسد نمی تواند به تمامی عشق بورزد اوشو یا حق
-
دلتنگم
سهشنبه 30 آبانماه سال 1385 12:25
صبح سوم آمد و من هنوز دلتنگم ، برخلاف آسمان تا بیکران آبی امروز من هنوز ابریم و هوای باریدن دارم توان ایستادنم نیست . هوای کوچ بسر دارم اما بال پروازم نیست . وقتی در اوج آسمان پرنده هایی را می بینم که با شوق ، بال بسوی بهاری دور گشوه اند . غمی وجودم را فرا می گیرد دلم برایت تنگ شده ، برای لحظه ای خلوت باتو، لحظه ای در...
-
دیوانه
شنبه 6 آبانماه سال 1385 11:18
هوالعزیز دیوانه تو . هر دو جهانش بخشی دیوانه تو . هر دو جهان را چه کند نسرین تو یا حق
-
بیقرارم
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 09:04
هوالعزیز خدایا بیقرارم , ز تو جز تو نخواهم اگر عشقت گناه است , ببین غرق گناهم نسرین تو که همه امیدش توی این روزهای دلتنگی. مهربانی دستهاته که قلبمو در بر گرفتن یا حق - یا دوست - یا تو
-
غم تو
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1385 08:42
هوالعزیز غم را بر او گزیده می باید کرد از چاه طمع بریده می باید کرد خون دل من ریخته می خواهد یار این کار مرا به دیده می باید کرد نسرین تو که خیلی دلش برات تنگ شده و جز روی سجادش با اون مهر گلی جای دیگه ای آرامش نداره یا حق - یا دوست - یا تو
-
کوچ
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 10:58
هوالعزیز باز صفحه ای از دفتر زندگیم ورق خورد صفحه ای به وسعت از دست دادن عزیزی دیگر پدرم رفت ، تا بار دیگر با همه ذرات تنم باور کنم جز ذات بیکران تو همه پایان پذیریم و فانی نسرین تو که تنها پناهش دستهای مهربان توست یا حق - یا تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1385 11:08
هوالعزیز همیشه برام عزیز ترینی از این که عاشق توام حس غرور می کنم نسرین تو که این روزا خیلی دلش تنگه یا حق - یا دوست - یا تو
-
تنهایی من و تو
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 12:00
هوالعزیز باز من و تنهایی و تو . مثل همیشه تنها دلدار تنهائیهای منی ، با صدای نازک سه تاری میهمان وجودم می شوی ، در درونم غوغایی به پا می کنی که تا اوج سر می کشد ، تنم را سرشار حس بی قراری می کنی. وقتی قدم می گذاری و صدای گامهایت در درونم طنین انداز می شود ، نفسهایم به شماره می افتد و ضربان قلبم با صدای گامهایت هماهنگ....
-
پرتو
دوشنبه 23 مردادماه سال 1385 13:09
هوالعزیز پرتو نور روی تو ، هر نفسی به هر کسی می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من نسرین تو یا حق
-
نفس
سهشنبه 10 مردادماه سال 1385 07:51
هوالعزیز اعوذ باالله من نفسی نسرین تو یا حق
-
دل دیوانه ام
شنبه 31 تیرماه سال 1385 11:19
هوالعزیز الهی دل دیوانه ام ، برای داشتنت قرار ندارد دستان کوچکم تا اوج آسمان برای لمس کردنت ، پرواز می کنند بی تاب بودنت هستم و مشتاق دیدنت ای بهترین دوستم ای یگانه همسفرم برای یک لحظه داشتنت ، همه هستم ام را معامله می کنم برای یک برق نگاهت ، آسمان و زمین را به هم می ریزم نگاهم کن تا سراسر وجودم را آرامشی بی انتها فرا...
-
عشق به تو
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 07:47
هوالعزیز در عشق توام ، نصیحت و پند چه سود زهراب چشیده ام ، مرا قنــد چه سود گوینـد مـرا که بنـــد بر پــاش نهید دیوانه دل است ، پام بر بند چه سود نسرین تو یا حق
-
تو
یکشنبه 25 تیرماه سال 1385 08:55
هوالعزیز وقتی قلم در دست می گیرم تا تو را با خود تجربه ای تازه کنم ، سکوتی بلند در ذهنم طنین انداز می شود. قلم می لرزد و چشمان کاغذ سفیدم تر می شود چگونه تو را بر روی کاغذ حک کنم ، چگونه تو را نگارش کنم . قلم در برابر بیکرانگی وجود تو سر تعظیم فرود می آورد و سکوت می کند . سکوتی به بلندای فریاد . آنقدر هویدایی که برای...
-
عشق تو
سهشنبه 20 تیرماه سال 1385 09:39
هوالعزیز در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است از درد تو هیــچ روی درمانــــم نیست درمان که کند مرا که دردم هیچ است نسرین تو یا حق
-
صاحب خانه
دوشنبه 19 تیرماه سال 1385 09:00
آری عجیب است عاشقت بوده ام و نمی دانسته ام سرشار از تنم بودی و من برون از خود می جستمت اما اکنون که در وجودم احساست می کنم فهمیده ام روزی عاشقت شده بوده ام و در من خانه داشته ای و من برون از خانه در پی نگاهت تا اوج آسمان پرواز می کردم بی آنکه بدانم تو خود صاحب خانه ای وتنها باید در آسمان نگاه تو در میان آسمان دلم...
-
می ترسم
شنبه 17 تیرماه سال 1385 09:55
می ترسم از اینکه تا نهایت تنهایی فرا روم تو نباشی تا در کنار دستان مهربانت تمام احساسهای ناب هستی را تجربه کنم تو نباشی تا عطر لحظه های پاک را زمزمه کنم تا اوج زمین فرو روم و نگاهی نباشد تا به شوق نگاهش ، پرواز را از سر گیرم می ترسم زمین مرا در خود فرو برد و سرتاسر وجودم پر شود از لحظه های زمینی ، نگاه های بی معنی...
-
دل دریایی من
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1385 07:59
سلام یکی از دوستان از من خواست این شعر دوستشو بذارم توی بلاگ . امیدوارم شما هم مثل من از این شعر خوشتون بیاد . امیدوارم همیشه قلمش گرم و پویا باشه. یا حق دل دریایی من باز هم یک غزل وخلوت نیمایی من باز هم شوق نهان در دل شیدایی من ***************************** من و رویای رسیدن به تو در اوج خیال تو ولی بی خبر از عشق...
-
مسافر کوچولو
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 13:24
سلام یه روز از یه دوست یه سی دی هدیه گرفتم . توی اون سی دی یه فولدری بود به اسم مسافر کوچولو . یه مدتی فرصت نکردم گوشش کنم اما وقتی برای اولین بارگوشش کردم خیلی چیزا ازش یاد گرفتم . با اینکه طولانیه اما در طول یه روز 3 بار گوشش کردم . بعضی قسمتهاشو حداقل 10 بار گوش کردم تا بفهممش و از اون یاد بگیرم. بعد از رفتن یک ماه...
-
باران
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1385 09:12
وقتی آسمان تا بینهایت ابریت وجودت را با صدای بلند فریاد می کند. وقتی آسمان از شوق دیدارت بر زمین سخاوت می کند و می بارد من . کوچکترین خلقت تو شکاف خوردن زمین را احساس می کنم . جوانه زدن هر جوانه را با هر شقایق . از نو و دوباره متولد می شوم و زندگی می یابم خدایا . مرا سزاوار نگاهت کن یا حق
-
آغاز سخن به نام دوست
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 08:29
وقتی بهار با هزاران شکوفه اش در برابر دیدگانم می ایستد . تنها این منم که حضور ندارم . بودنت فریاد می کند زمین سرشار نگاههای پر مهر توست و تورا در سکوتی عمیق در درونم فریاد می زند وقتی هر صبح به من شقایقی هدیه می کنی . این منم که از شرم حضورت . سر فرودآورده تنها سپاس می گویم ای بهترین دوستم . به من زیستنی بده چون...