-
تو کیستی؟
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 16:15
هوالعزیز تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو کیستی؟؟ شقایقی
-
دلم برای تو تنگ شده
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 14:00
هوالعزیز دلم برای خودم تنگ شده برای همه دلتنگیهایم با تو برای شانه هایت برای دستهایت که قلبم را در بر گرفته بود. یادت هست؟؟ آن همه دلبری های من و تو آن همه از من گفتن و از تو شنیدن ساعت ها و ساعت ها دلم برایت تنگ شده تنها هم صحبت لحظه های تنهائیم تنها دانسته تمام حرف های نگفته ام دلم برایت تنگ شده دلم برای خودم تنگ...
-
من؟؟
یکشنبه 23 خردادماه سال 1389 11:46
هوالعزیز همه میگن این منم ؟؟؟؟؟ شقایقی
-
شایسته ماندن
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1389 09:12
هوالعزیز دوباره سلام خوشا بحال من که چون تویی دارم صاحب خانه ای که هرگاه بر درگاهش می ایستم در برویم می گشاید با چهره ای گشاده و بی هیچ سئوالی با تمام علمش به تیرگی روح و درونم ، ستارالعیوبم می شود مرا درآغوش می گیرد و لحظه به لحظه تیرگی هایم را با دست هایش می زداید بعض که می گشایم، تکیه گاه اشک هایم می شود و روح خسته...
-
غربت
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 15:37
هوالعزیز شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه شقایقی
-
امید
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 10:09
هوالعزیز تو بارانی و من شوره زار به گمانت امیدی هست؟؟ شقایقی
-
ناگفته ها
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 12:01
هوالعزیز تمام حرفهایت برای نگفتن تمام حرف هایم برای نگفتن. تمام هرآنچه میان ما گفتگو می کند سرشار از ناگفته هاست... شقایقی
-
می میرم
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 13:52
هوالعزیز اگر تنها به گوشه ای از آسمان دل ببندم می میرم.
-
خمار و مستی
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 13:08
هوالعزیز همه عمر برندارم سر از این خمار و مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی شقایقی
-
گل کاغذین
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 13:44
هوالعزیز چرا بر خود هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی کزآن گل کاغذین روید؟؟؟ شقایقی
-
عشق تو
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 14:52
هوالعزیز بی عشق تو چهار فصل بی حاصلند. شقایقی
-
بی معرفت
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 09:05
هوالعزیز پرندگان پشت بام را دوست دارم دانه هایی را که هر روز برایشان می ریزم در میان آنها یک پرنده بی معرفت هست که می دانم روزی به آسمانها خواهد رفت و بر نمی گردد من او را بیشتر از همه دوست دارم . شقایقی
-
احوال درون
شنبه 14 فروردینماه سال 1389 10:30
هوالعزیز آنها که به نام نیک می خوانندم احوال درون بد نمی دانندم گر زآن که درون برون بگردانندم مستوجب آنم که بسوزانندم شقایقی
-
اقاقیا
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 13:06
هوالعزیز می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم شقایقی
-
محال
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 10:32
هوالعزیز هر چی محال می شد با عشق داره میشه
-
دل آرام عمه
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 08:17
هوالعزیز این دل آرام منه . عشق عمشه یه فرشته از سرزمین نورها شقایقی
-
می شود
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 12:38
هوالعزیز گاهی گمان نمی کنی ، ولی می شود گاهی نمی شود، که نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای|، گدای، گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود شقایقی
-
دل بریدن
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 15:30
هوالعزیز تمامی غم های دنیا در دلم فریاد می کنند بازهم داستان دل بریدن از ناب ترین دلبستگی هایم باز هم دل بریدن از ناب ترین دوستی زندگی ام خداوندا مرا توانی ده بی انتـــــــها شقایقی
-
زیستن
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 09:47
هوالعزیز چه آرزوی محالی است زیستن با تو شقایقی
-
برف نو . سلام
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1388 08:25
هوالعزیز برف می بارد، ساعت هاست. تمام لحظه های مرا سپید پوش کرده ومن روزهاست که تو را ترک گفته ام. درخت اقاقیا، بی هیچ برگ و گلی چه زود شاخه به دست گیسوی برف می سپارد. * زمستان است و تا صبح آسمان میهمان زمین است و چون خورشید برآید همه وجودم را چون سپید کوه، فرا گرفته ای. * روزهاست که ترکت گفته ام و تو چه زود فراموشم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 14:33
هوالعزیز کلماتم را در جوی سحر می شویم لحظه هایم را در روشنی باران ها تا برای تو شعری بسرایم روشن. تا که بی دغدغه بی ابهام سخنانم را در حضور باد -این سالک دشت و هامون – با تو بی پرده بگویم که تو را دوست می دارم تا مرز جنون. شقایقی
-
لیلا
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 10:19
هوالعزیز یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آنشب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت : یارب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای خسته ام زین عشق دلخونم مکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم گفت : ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 08:37
هوالعزیز بازگشته ام از سفر سفر از من باز نمی گردد. شقایقی
-
یه مرحوم از یاد رفته!؟
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1388 08:12
هوالعزیز سلام به دوستان و مهربانانی که به کلبه تنهایی من سر می زنند و خانه و دل منو چراغانی می کنن این روزا درخت زندگی من به تازه ترین گلی نشسته که هربار که وبلاگمو باز می کنم منتظرم تا جای پای قدمهاش شکوفه و شقایق بذارم. به اسم" یه مرحوم از یاد رفته" خودشو به من معرفی کرده. هرچند همه ما در پیشگاه کس دیگه ای...
-
خنده های تلخ
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 08:33
هوالعزیز داشتم به فلسفه رابطه هامون فکر می کردم. اینکه ما ممکنه توی زندگیمون یک احساس ناب رو تجربه کنیم. احساسی مثل عشق مثل یک بستگی صادقانه و آینه وار حالا فکر کن به هر دلیلی از هزار و یک دلیلی که عاشق به معشوق نمیرسه . عاشق ما هم به اون وابستگی صادقانه وصالی نداشته باشه . اونو ازدست بده یا اصلا به دست نیاره دیشب به...
-
قمار عاشقانه
سهشنبه 29 دیماه سال 1388 09:53
هوالعزیز خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر شقایقی
-
شراب سرکش تو
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 09:47
هوالعزیز همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد سر خنب ها گشادم ز هزار خم چشیدم چو شراب سرکش تو به لب و سرم نیامد چه عجب که در دل من گل و یاسمن بخندد که سمن بری لطیفی چو تو در برم نیامد ز پیت مراد خود را دو سه روز ترک کردم چه مراد ماند زان پس که میسرم نیامد؟! شقایقت
-
رسیدن
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 16:33
هوالعزیز من اینجام ایستاده در مقابلت رسیدنم بخیر شقایقت
-
تسلیم توام
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 11:03
هوالعزیز من تسلیم محض توام بیا این دلم . هدیه به یک لحظه نگاه و رحمتت روزی که با نامت سفرمو آغاز کردم جز یک اشاره ات چیزی همراهم نداشتم. اشاره ای که همه زندگیمو به هم ریخت و تمام راه رفته رو برم گردوند. و حالا در روزهای پایانی سفرم. دوباره منو نشوندی سر دوراهی تسلیم یا اختیار *** اما دیگه تردید نمی کنم. ایمانی که به...
-
صیاد
چهارشنبه 16 دیماه سال 1388 13:36
هوالعزیز ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد شقایقت